آغاز محرم و ورود اهل بیت به کربلا
چگونه شکر بگویم؟ که زنده ماندم و دیدم رسیده نوبت گریه دمـیـده مـاه محـرم چگونه شکر بگویم؟ که زیر سایۀ پرچم کنار حضرت زهرا نشاندهاند مرا هم! برای لطف مدامت چگونه شکر بگویم؟ دوباره گرم گـلوی بریده است گـلویم! چگونه شکر بگویم که بنده نوکرتانم؟ همیشه طالب فیض عـظیمِ محضرتانم تـمـام سـال گـدای کـنـار مـعــبـرتـانـم غـلام لـطف لـطـیـفِ نـگـاه مـادرتـانم ستارههای هـدایت، مـوالـیان کـرامت! من و هراس قیامت، شما و لطف و عنایت شما... ولیّ خـدا، من شکستۀ غـمـتانم شما دلیلِ شفا، من مریض یک دمتانم شما نسـیم صفـا، من غـبار مـقـدمـتانم شما امـیـر وفـا، من اسیـر پـرچـمتـانم ز دست عشق شما که زدید شعله به جانم چرا غزل ننویسم؟ چرا ترانه نخوانم؟ درست مثـل قـنـاری، قـناریِ لـبـتـانـم شبـیـه مـاه، گرفـتـار خـلـوت شبـتـانـم همیشه مشتری روضههای پُر تـبـتانم چه میشود که ببـینـم شبی مقـرّبـتانم؟ همان که اول خلـقت اساسنـامه نوشته مرا به راه ولایت دریـده جامـه نوشته من و نگاه شما و پناه صحن و سراتان چگونه شکر کنم که شدم مدیحه سراتان؟ شکسته باد سری که زمین نخورده به پاتان فرشتههای خـدایی مقـیـم بزم عـزاتان به شوق بارش رحمت، غریق زمزمه هستم دخـیل بزم عـزای عزیز فـاطمه هستم عزای هستی عالم عزای عشق مجسّم! عزای کشتۀ تشنه عزای صاحب زمزم عزای یک سر بر نی عزای یک تن درهم بخوان که جان بسپارم ز داغ وارث آدم «سری به نیزه بلند است در برابر زینب خـدا کند که نـباشد سر بـرادر زینب» |